بسم الله الرحمن الرحیم

مرگ اندیشی به­مثابه روش و نه ارزش

حافظ:

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین

کاین اشارت ز جهان گذرا ما را بس

معاد یا جهان پس از این عالم یکی از اصول حیاتی و دینی در همه ادیان ابراهیمی، از جایگاه ویژه­ای برخوردار است.این اصل درمکاتب و سیستم­های غیروحیانی و بشری تاثیرگذاربوده و خود را درقالب­های مختلف نمایان کرده است. مثلا برخی از ادیان هندی، تناسخ را به جای معاد در ادیان ابراهیمی پذیرفته اند و به جای معاد به تناسخ ارواح در ابدان دیگر اعتقاد دارند که از جملة آنها آئین بودا است. اصول عقاید آئین بودا به طور واضح و بی پیرایه در دست نیست و جاهای مبهم و تاریکی در این آئین به چشم می خورد، از جمله از آن موارد مبهم، همین مسالة زندگی پس از مرگ است. آنچه از اصول چهارگانة اکتشافی بودا بر می آید، این است که وجود و هستی بطور کلی از خالق گرفته تا مخلوق سراسر رنج و گرفتاری است و راه نجات، منحصر در کشتن آرزوها و تمنیات و امیال و قطع از وجود است. اگر فردی از طریق ریاضت و درونگرائی و تفکر، خود را از شر وجود خلاص نکند به یک نوع تولد جدید مداوم که عبارت از تناسخ و انتقال روح از جسمی به جسم دیگر است، مبتلا خواهد شد. ولی چنانچه میل به زندگی و حیات را از راه ریاضت و معرفت در خود کشته و نابود سازد. در این صورت راه نجات را پیدا کرده و پس از مرگ به (نیروانا) واصل خواهد شد. پس طبق بیان گذشته مردم یا اهل ریاضت هستند که در این صورت پس از مرگ به (نیروانا) پیوسته و در آن عالم نیستی خاموش می گردند. یا علاقمند به زندگی و دارای امیال و آرزوهای مختلف هستند که در این صورت آن قدر بایستی رنج وجود را از مجرای تناسخ تحمل کنند تا تصفیه شده و راه نجات پیدا کنند.

بزرگان دینی اسلام، مسئله مرگ را پیچیده تلقی کرده تا آنجا که امیرالمومنین علی(علیه السلام) در خطبه 212 نهج البلاغه می­فرمایند:

« واِنّ للموت لغمرات، هی افظع من ان تُستغرق بصفةٍ اوتعتدل علی عقول اهل الدّنیا»

مرگ ورطه­هایی دارد دشوارتر ازآنچه بتوان وصف کرد یا درمیزان دل­های دنیا بتوان آورد؛ یعنی غمرات و گرداب­های مرگ، آنچنان عظیم است که برخرد­ها راست نمی­آیدو اگر شرح آن بر عقل­ها بازگو شودآن را نپذیرند و ازآن بگریزند وتصدیق­اش نکنند.

واژه «اندیشیدن» در ادبیات قدیم به معنای هراسیدن و ترسیدن بوده است. نمونه­هایی از این معنای واژه را در زیر  می­بینیم:

*می اندیشم نباید که صورت بندد خوانندگان را که من از خویشتن می­نویسم . (تاریخ بیهقی ص 567)

* من که بونصرم باری هرچه امیر محمد مرا بخشیده است از زر و سیم همه معد دارم که حقا از این روزگار بیندیشیده ام . (تاریخ بیهقی ص259)

* و چون این کار بکرد همه جوانب دیگر از وی بیندیشیدند و ملک او مستقیم گشت . (فارسنامه ابن البلخی ص 69)

* یا دینداری بود که از عذاب بترسد یا کریمی که از عار اندیشد.(کلیله و دمنه)

درنظم هم معنای هراسیدن و ترسیدن به­وفور یافت می­شود:

* نندیشم از کسی که به­نادانی
با من رسن به­کینه کشان دارد
ابر سیاه را بهوا اندر
از غلغل سگان چه زیان دارد.(ناصر خسرو)

* هرکه باشد عاشق جانان نپردازد زجان
هرکه باشد طالب گوهر نه اندیشد زآب (عبدالواسعجبلی)

* هرچه از وی شاد گشتی در جهان
از فراق او بیندیش آن زمان(مولوی)

در زمان حاضر و ادبیات معاصر، معنای اندیشیدن در معنای قدیمی آن به­کار نمی­رود وهیچ توجیهی ندارد. البته شاید شاعری از سر ذوق در معنای قدیمی آن به­کار ببرد ولی کاربرد عمومی ندارد. آنچه که کاربرد فعلی و عمومی دارد همان معنای فعلی وعرفی آن است. به هر حال مرگ اندیشی را در دو معنا می­توان   به­کار برد؛ یکی در معنای مرگ هراسی و دیگری در معنای اندیشیدن و تفکر در آثار مرگ است. در هر دومعنا، می­توان پشتوانه فلسفی جستجو کرد. شاید پیچیده بودن و دشوار بودن فهم ودرک مرگ به­خاطر رازآلوده بودن این موضوع حیاتی است.در قرآن کریم پس ازتوحید موضوع معاد به­ویژه مرگ یکی ازپربسامدترین واژگان و موضوعات است که قریب یک/ سوم آیات قرآن را تشکیل می­دهد.شاید قرین شدن موضوع توحید و معاد هم به­نوعی رازآلود بودن مسئله خدا را یادآوری می­کند.در طی قرون مختلف، فلاسفه و عرفا با سئوالات جدی و اساسی به استقبال این مسئله رفته­اند.اما رازآلوده بودن فهم مرگ،    هیچ­گاه، باعث پاک شدن صورت مسئله نشده است. فیلسوفان و حکیمان با طرح«سئوال» به سراغ این موضوع رفته­اند و توانسته­اندجهت«مرگ هراسی» را به­سمت « مرگ اندیشی» سوق دهند.همین تغییر جهت توانسته معادلات جدیدی را درمعرض نقد و نظر متفکران و صاحب نظران قرار دهد و از این مسئله مهم به­صورت کاربردی­تر استفاده کنند.اخلاق و تهذیب اخلاقی از مهم­ترین دستاوردهای این تغییر جهت است. هراس و ترسیدن هیچ­گاه در درازمدت و به صورت اصولی کارساز نیست و حتی در برخی موارد برضد خود هم تبدیل شده است. مثلا کسی که مرگ باور است ولی «مابعد مرگ اندیشی» را باور ندارد همین عدم باور«مابعدمرگ اندیشی» او را به­سمت بی­تفاوتی و لاابالیگری سوق می­دهد. ولی اگر موضوعی با اندیشه و تفکر پیوند بخورد، نتایج­اش قابل پیگیری است ودر صورت نقص و مشکل می­توان به نقادی آن پرداخت.اخلاق و تهذیب اخلاقی از عینی­ترین ثمرات مرگ اندیشی و نه مرگ هراسی است.

یک انسان موجود(=انسان آن­گونه که هست)داریم و یک انسان آرمانی(=انسان آن­گونه که باید باشد). انسان مرگ اندیش یا به طور کلی­تر معاد اندیش سعی می­کند تا فاصله این دوانسان را کم و به سمت انسان آرمانی سوق پیدا کند.بیان صُوَر غیبی اعمال توسط دین و اندیشه درآن می­تواند در تقویت قلمرو       روان­شناسی اخلاق تاثیر بسزایی بگذارد. احتمالاً بیان صُورغیبی، انسان موجود را به انسان آرمانی مبدل  می­کند. مثلاً اگر کسی پیش از این ربا می­خورده یا ربا می­گرفته است؛ اگر بفهمد که کردار و گفتار او ظاهر و باطنی دارد؛ این کار را عین جنگ با خدا و رسول بداند؛ انگیزه خواهد داشت یا انگیزه بیشتری خواهد داشت که از چنین کاری خودداری کند. مثلاً کسی نسبت به خوردن مال یتیم بی­تفاوت یا غافل است، اگرچنین کاری را عین خوردن اتش بداند بی­شک تاثیرگذار خواهد بود.

کاستن از درد و رنج انسان­ها و بلکه همه موجودات حساس، از نظر اخلاقی، کاری خوب و ارزشمند است.

بی­شک یکی از اجزاء تشکیل دهنده انسان آرمانی است. مرگ اندیشی می­تواند مکانیزمی را طراحی کند تا درد و رنج انسان کم یا کاهش پیدا کند. وجود درد و رنج و شرور در عالم بدین معناست که اگر این شرور و درد و رنج را فرد یا گروهی از انسان­ها تولید کرده باشند، سرانجام سزای عمل خود را در سرای پس از این خواهند دید. پس اگر فوائد مرگ اندیشی را همانند کثرت گرایی اخلاقی ذاتاً متکثر و این کثرت را نازدودنی بدانیم، می­توانیم نتایج کاربردی­تری را در حیطه سیاست و اجتماع شاهد باشیم.